مولای من......
29 اردیبهشت 1399 توسط فاطمه اگاه
مولاے من
جاده ها خود را آماده میکنند براےقدمهاےاستوار تو
و فرشے از زیارت
«السـلام علیـک یااباصـالح»
را برخود مےگسترند.
تو که بیایے
سنگها غزل میخوانند و نگاهشان معنا میگیرد.
تو که بیایے
بر آسمان تاریک دلها میتابے و به
آنها فانوسهایے از ستاره هدیه میدهے
تو که بیایے
طوفان با دریا آشتےمیکند و نور در رگهاے
زمین جارى میشود.
آرے
تو که بیایے روشنے را به شبهاے تاریک هدیه میکنے و دلهاے شکسته را با مهربانے و لبخند پیوند میزنے
و پشت پنجره ، نشستن و زیبا دیدن را براے چشمها معنا میکنے.
تو که بیایے کویر معنا ندارد
همه جا سبز است ، چون متن بهار
تو که بیایے . . . ?
در افق آرزوهایم
تنها♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡را میبینم…